مترجم برای ما معمولا یک معنا و مفهوم بیشتر ندارد؛ ترجمه از یک زبان به زبانی دیگر. اما در این گفتوگو بهسراغ فردی رفتیم که یک طرف ترجمهاش با حرکات دست میچرخد. ناشنوایان برای اینکه بتوانند با سایر افراد جامعه ارتباط بگیرند نیاز دارند که حرفشان را به گونهای انتقال بدهند. در این میان چه کسی بهتر از مترجمان این زبان که رابط بین ناشنوایان و دیگران هستند.
پنج سالی میشود که کانون ناشنوایان با استفاده از ظرفیت کانون مترجمان، این امکان را برای ناشنوایان در نظر گرفته است تا هر زمان در طول شبانهروز که خواستند بتوانند مترجمی در کنارشان داشته باشند. این سامانه از سال95با کمک سازمان بهزیستی استان خراسان رضوی راهاندازی شده است و اکنون 15مترجم دارد که 24ساعته برای ارائه خدمات به ناشنوایان آماده هستند.
امیر تاتاری یکی از اولین اعضای کانون مترجمان ناشنوایان است که بهواسطه تولد در خانوادهای ناشنوا بهخوبی از عهده این کار برآمده است. او 22سال دارد و در مقطع کارشناسی علوم تربیتی تحصیل میکند و از همان سال اول راهاندازی مترجمان ناشنوایان در این گروه عضو شده است. در ادامه با او گفتوگو کردیم تا از زندگی و حرفه خاصش بیشتر بدانیم.
امیر در خانوادهای به دنیا آمده است که پدر و مادرش ناشنوا هستند. از نگاه او همه چیز عادی و معمولی است. اما برای ما که از بیرون به زندگی او نگاه میکنیم هزاران پرسش وجود دارد. او چطور با مادر یا پدرش ارتباط برقرار میکند؟ اصلا نگهداری از او چگونه بوده است؟ با این پرسشها پشت در آپارتمانشان ایستادهایم. زنگ در را میزنیم و به انتظار میایستیم. در یک لحظه فکری به سرعت برق و باد از ذهنمان میگذرد. اگر امیر در منزل نباشد چه کسی متوجه در زدنمان میشود. بعد از چند ثانیه امیر در آپارتمان را باز میکند و ما را به داخل خانهشان دعوت میکند. خانهای که در آن سکوت حکمفرماست. با امیر همکلام میشویم تا بیشتر از هر چیز حس کنجکاویمان را پاسخ داده باشیم. او در همان ابتدای صحبتش میگوید: «در سکوت به دنیا آمدم و بزرگ شدم، به عبارتی زاده سکوت هستم.» موضوعی که شاید به نظر سخت بیاید اما برای او عادی و طبیعی به نظر میرسد.
همه ما به زبان مادریمان صحبت میکنیم، امیر هم به زبان مادری خودش، یعنی زبان اشاره، صحبت میکند. این همان زمانی است که از بدو تولد به او آموزش داده شده است: «مادرم با زبان اشاره خودش با من و خواهرم ارتباط برقرار میکند. این همان زبان مادری ماست.» البته امیر برای صحبت کردن معمولی، کسانی را داشته که به او آموزش دهند. مادربزرگ نقش پررنگی در زبانآموزی امیر داشته است: «هنگامی که به دنیا آمدم مادربزرگم (مادر مادرم) بیشتر زمانها برای نگهداریام به مادرم کمک میکرد. پدرم هم با گذاشتن سمعک میتواند صداها را بشنود. هنگامی که گریه میکردم او مادرم را بیدار میکرده تا مرا ساکت کند.»
پدر امیر با سعمک، شنوایی کمی در حد شنیدن صداها دارد و این امر در دوران نوزادی کمکی برای کودک و همسرش بوده است. با آنکه مادربزرگ برای یاری دخترش و برای نگهداری فرزندش میآمده، اما گاهی هم پیش میآمده که مادر و فرزند در خانه تنها باشند. بیشک نوزاد یا کودک امکان دارد نیازی داشته باشد و طبیعی است که مادر وقتی که صدای او را نمیشنود متوجه این امر نشود.
امیر به دوران نوزادیاش و اتفاقهایی که در آن دوران افتاده اشاره میکند و میگوید: «بیشتر زمانها مادربزرگم خانهمان بود یا ما خانه آنها بودیم. اطرافیان تعریف میکنند در یکی از این روزها که نه پدرم در خانه بوده و نه مادربزرگم، من مدت طولانی گریه میکردم و مادرم متوجه نبوده. همسایه متوجه گریه مداوم من میشود. از سویی آقای همسایه هم نمیدانسته چطور به مادرم بفهماند که نوزادش گریه میکند. آنها در طبقه بالا بودند و شروع میکنند به کوبیدن زمین تا مادرم احساس کند زمین لرزه شده. با لرزش سقف مادرم متوجه میشود که اتفاقی افتاده و به فکرش میرسد شاید نوزادش مشکلی دارد و سپس میبیند که فرزندش گریه میکند.»
امیر تعریف میکند که مادربزرگ و اطرافیان با او صحبت میکردند و این سبب میشود تا او هم گفتار را بیاموزد. از سویی با مادر و پدرش در خانه به زبان اشاره صحبت میکرد، همان زبانی که از کودکی مادر به او آموزش داده بود. آنطور که امیر از دوران کودکیاش یاد میکند چندان تسلطی به صحبت کردن نداشته است: «در کودکی زبان فارسی را کامل بلد نبودم، اعتماد به نفس خوبی هم نداشتم.
در بیان جملههای فارسی خیلی ضعیف بودم و حتی گاهی اشتباه حرف میزدم.» میخندد و خاطرهای برایمان تعریف میکند: «مادرم به من گفت برو سبزی خوردن بخر. اما متوجه نمیشدم چه میگوید. از طرفی دایره لغتم کم بود. چندین بار به مغازه سبزی فروشی رفتم و هر بار چیزی گفتم، مثلا یک بار گفتم «سبزی اردک میخواهم» مغازهدار هم میگفت نداریم. تا اینکه سبزی فروش متوجه شد، شاید من سبزی خوردن میخواهم و درست تلفظ نمیکنم.» حالا که روزها از آن ماجرا گذشته امیر نهتنها این موارد را مشکل نمیداند بلکه بسیار جزئی و ساده قلمداد میکند و به این خاطرات میخندد.
کم کم و به مرور زمان با رفتن به مدرسه این مشکل امیر برطرف میشود: «رفتن به مدرسه و صحبت کردن با دانشآموزان و معلمان تأثیر بسیار زیادی بر صحبتکردن و تلفظ کردن کلماتم داشت. البته در خانواده اطرافیان که شنوا بودند هم در گستردهشدن دایره لغات فارسیام بیتأثیر نبودند.» این مشکلی نیست که تنها امیر با آن روبهرو بوده باشد؛ بلکه همه آنهایی که در خانواده ناشنوا متولد میشوند با این دست مشکلها روبهرو هستند تا اینکه به مرور زمان با ورود به جامعه بزرگتر برطرف میشود. امیر توضیح میدهد: «حالا دایره لغات و صبحت کردنم تقویت شده و از زبان فارسی به عنوان زبان دوم خودم در ارتباط با افراد شنوا استفاده میکنم و شکر خدا هم با جامعه ناشنوا و هم شنوا ارتباط خوبی برقرار میکنم.»
نکتهای که از نظر بسیاری از افراد پنهان میماند و حتی گاهی خود افراد هم کمتر به آن توجه میکنند اعتماد به نفس است. امیر در دوران کودکی اعتماد به نفس کمی داشته آنقدر که تمایلی برای رفتن به مدرسه نداشته است. این مترجم کانون ناشنوایان توضیح میدهد: «حالا که به گذشته فکر میکنم شاید یکی از دلایلی که تمایل نداشتم به مدرسه بروم این بود که تا قبل از دبستان گفتارم چندان قوی نبود. این امر در دوران کودکی تأثیر زیادی بر ارتباطم با دیگران میگذاشت. به عبارتی تمام ارتباطم با افراد ناشنوا بود و با افراد شنوا چندان نمیتوانستم ارتباط برقرار کنم. اما آشنایی با دوستان و ارتباط با آنها اعتماد به نفسم را افزایش داد. البته حالا هم بیشتر دوستانم از ناشنوایان هستند و با آنها دوستی و ارتباط گرمتری دارم. در این ارتباط صمیمت خاصی وجود دارد.»
او در آن سالها تصور میکرده که فقط خودش چنین مشکلی دارد اما بعدها با ورود به جامعه و ارتباط بیشتر با دوستانی که آنها هم پدر و مادرشان ناشنوا بودند، این تصور برای او برطرف میشود.
امیر بدون اینکه خودش بداند از همان دوران کودکی مترجم به دنیا آمده است: «برای خرید کردن و انتقال صحبت والدینم به دیگران از همان دوران کودکی مترجمشان بودم. زمانی که کودک بودم و با آنها بیرون میرفتم بهدلیل نوع نگاه مردم دوست نداشتم آنها با زبان اشاره با من صحبت کنند، اما به مرور اعتماد به نفسم زیاد شد و این مشکل را دیگر نداشتم. حالا با افتخار برای ناشنوایان ترجمه میکنم.» او لابهلای صحبتهایش از اینکه جامعه نگاه درستی به افراد کمشنوا یا ناشنوا ندارد گله دارد. از اینکه آنها با صحبتهایشان سبب رنجش خاطر فرد توانیاب و خانوادهاش میشوند ناراحت است و گله دارد.
این مترجم کانون ناشنوایان از برخورد نادرست جامعه با افراد ناشنوا و خانواده آنها گله دارد و توضیح میدهد: «در دوران تحصیل بهویژه مقطع ابتدایی مادرم به من املا هم میگفت، گوشم به صدای مادرم عادت کرده بود. او میخواند و من مینوشتم. اما گاهی نیاز بود فرد دیگری اشکالها را برطرف کند. هنگامی که به خانه همسایه میرفتم تا در درسهایم کمکم کند آنها با نگاه ترحمانگیزی برخورد میکردند و با بیان جملاتی مانند «طفلک! مادر و پدرش کرولال هستند.» مرا آزار میدادند. از این نوع گفتار و نگاه ترحمانگیز ناراحت بودم. زیرا خانوادهام هیچ تفاوتی با دیگران ندارند.»
امیر معتقد است که باید از واژهها بهدرستی استفاده کنیم تا بار معنایی منفی نداشته باشند: «استفاده از واژه کرولال، کور، فلج و... برای توانیابان و خانواده آنها بار معنای بسیار منفی دارد. از شهروندان میخواهم که به جای استفاده این کلمهها از ناشنوا، نابینا، معلول جسمی و... استفاده کنند تا آن بار معنایی منفیاش کاسته شود.»
مادر و پدر خانواده حدود 20سال است که با کانون ناشنوایان در ارتباط هستند. اما امیر کمتر با آنها به کانون میرفته تا اینکه سال 1395امیر هم با آنها همراه میشود و به کانون میرود. رفتن امیر به کانون همزمان با راهاندازی سامانه اعزام مترجم بوده است. کانون از او میخواهد که در این فعالیت همراهشان باشد. از آن زمان 5سال میگذرد: «با ناشنوایان ارتباط داشتم، اما رفتوآمدی به کانون نداشتم. تا اینکه با والدینم همراه شدم. در آنجا متوجه شدم که کانون قرار است سامانه اعزام مترجم داشته باشد. از آنجایی که من با زبان اشاره طبیعی ناشنوایان آشنایی داشتم برای ترجمه انتخاب شدم.»این سامانه با کمک بهزیستی در24ساعت شبانهروز به افراد ناشنوا خدمات ارائه میکند. تاتاری در این زمینه توضیح میدهد: «فرد ناشنوا در هر جایی که کاری داشته باشد از پزشکی و درمانی بگیر تا دادگاه، پاسگاه، سازمانها و ادارهها تنها کافی است پیامکی برای سامانه ارسال کند. بعد از دریافت پیامک مترجم برای فرد فرستاده میشود.»
تاتاری قوت افراد ناشنوا را برای پیگیر بودن و مطالبهگری در خواستههایشان بیان میکند و میگوید: «آنچه در این ارتباطها برایم بسیار جالب است پیگیری و مطالبهگری ناشنوایان است. هنگامی که برای پیگیری کاری مراجعه میکنیم معمولا قول برطرفشدن مشکل را میدهند اما بعد از مدتی که مشکل برطرف نمیشود، ناشنوا تماس میگیرد و میگوید این فرد کارم را درست نکرد، بیا دوباره برویم و پیگیری کنیم. آنها بارها برای درخواستی که دارند مراجعه میکنند تا به نتیجه برسند.» امیر درباره شیوه ارتباط افراد ناشنوا با دوستان و حتی افرادی که از طریق سامانه کارهایشان را پیگیری میکنند میگوید: «از هنگامی که تماسهای تصویری امکانپذیر شده، بهترین راه ارتباطی تماس تصویری است.»
با تاتاری از تجربههایش در این 5سال صحبت میکنیم. میخواهیم از اتفاقهای جالبی که برایش در این مدت رخ داده بگوید. سرش را پایین میاندازد و فکر میکند. سپس میگوید: «تجربههای زیادی در این مدت به دست آوردهام، حتی بیشتر از همسن و سالهایم. اما اتفاقهایی را که افتاده نمیتوانم برایتان بگویم. به نظرم شرط اول یک مترجم رازداری است. ما مترجمها از زندگی خصوصی بسیاری از افراد حرفهایی را میدانیم که شاید نزدیکترین افرادشان هم ندانند اگر این حرفها بازگو شود اعتمادی که در این سالها بین ما و طرف مقابلمان شکل گرفته از بین میرود.» او در ادامه میگوید: «کار مترجمان ناشنوایان این است که صدای آنها باشند و به طور دقیق همان چیزی را که میشنوند انتقال بدهند.»
سالهاست که تلویزیون مترجمی برای ناشنوایان دارد. اما امیر میگوید که این ترجمهها را ناشنوایان قبول ندارند و استقبالی هم از آن نمیکنند: «موضوع خیلی مهمی که باید بیشتر به آن توجه شود حضور مترجم مسلط به زبان اشاره طبیعی(ایرانی) در صدا و سیماست.
متأسفانه شاهد هستیم که در ترجمههای صداوسیما از زبان اشاره طبیعی و فهمیدنی و مورد تأیید ناشنوایان استفاده نمیشود، ترجمهای که در صداوسیما انجام میشود انتقال کلمات و واژگان فارسی است، فهم مفهوم و درک جمله را برای ناشنوایان مشکلساز میکند. تقاضای من البته به نمایندگی از جامعه ناشنوایان که با آنها در ارتباط هستم از صداوسیما این است برای ارزیابی و صلاحیت مترجمان در تلویزیون از خود ناشنوایان کمک بخواهند.»
امیر در صحبتهایش اشاره میکند که ترجمه کلمه به کلمه کار درستی نیست. در زبان اشاره طبیعی برخی کلمهها مانند که، به، از، و...استفاده نمیشود. تاتاری معتقد است: «اگر قرار است مترجمی در صداوسیما یا سایر ارگانها برای ناشنوایان حضور داشته باشد باید از کانون ناشنوایان کمک گرفته شود. به نظرم ناشنوایان باید برای خودشان تصمیم بگیرند.» آنها یک خواسته دارند، اینکه تا حدی که امکان دارد از حضور مترجم زبان اشاره مورد تأیید ناشنوایان در برنامهها استفاده شود تا آنها هم بتوانند به اطلاعات و برنامهها دسترسی داشته باشند.
در این روزها استفاده از فضای مجازی به جزئی از زندگی روزمره ما تبدیل شده است. در این میان افرادی مانند تاتاری تلاش دارند تا اخبار و رویدادهای مهم این فضا را به گوش ناشنوایان نیز برسانند. این مترجم کانون ناشنوایان توضیح میدهد: «مدتی است که در فضای اینستاگرام نماهنگها و خبرهای پربازدید را که میبینم، برای ناشنوایان ترجمه میکنم و در صفحه شخصیام قرار میدهم. این کارم سبب شده تا آنها هم بتوانند به اخبار و اطلاعات مفید دسترسی داشته باشند.»
تاتاری به نکته دیگری هم در زمینه اطلاعرسانی اشاره میکند و میگوید: «در این روزها که بیماری کرونا شیوع پیدا کرده دسترسی به اطلاعات برای ناشنوایان اهمیت فوقالعادهای دارد. دسترسی راحت ناشنوایان به اخبار و اطلاعات مرتبط با مسائل بهداشتی با مترجم مسلط به زبان اشاره یا زیرنویس بسیار الزامی است.» این مترجم به همراه سایر مترجمان کانون ناشنوایان برای اینکه کمکی در زمینه کتاب و کتابخوانی کرده باشند به طور گروهی و زیر نظر کانون کتابی را ترجمه کرده و در اختیار ناشنوایان قرار دادهاند.
تاتاری والدینش را مشوق اصلی خود در کار ترجمه میداند و در این زمینه برایمان توضیح میدهد: «در زندگی مشوق من برای کار ترجمه و مترجمی خانواده و بهویژه پدرم بوده و هست. او همیشه تأکید دارد که این مسیر را ادامه بدهم و خوشبختانه به مرور زمان علاقهام برای کار ترجمه بیشتر شده است. گاهی سه یا چهار روز در هفته را درگیر کار هستم.» از پدرش به عنوان فردی که همیشه پشتگرمیاش در زندگی بوده یاد میکند و میگوید: «از همان دوران کودکی که پدرم میدید در مدرسه مشکل دارم و از سایر بچهها کنارگیری میکنم به من یاد داد که هیچ موقع خودم را در زندگی و درس و به طور کلی اجتماعی که با آن در ارتباط هستم، دستکم نگیرم. او همیشه تأکید میکند که با قدرت و شجاعت کار و تحصیلم را ادامه بدهم.»
در تمام طول مصاحبهمان مادر امیر، بانو طاهره شفعیی، با لبخندی بر لب مقابلمان نشسته و به صحبتهایمان گوش میدهد. با خنده ما میخندد و به تعجبمان واکنش نشان میدهد. گاهی پسرش واسطه صحبتهایمان میشود.
در مقابل همه پرسشهای ما باگفتن تک جمله پاسخ میدهد. هنگامی که از او میپرسیم مشکلتان در زندگی روز مره چیست میگوید:« مشکلی نیست، همه چز خوب است.» صحبت از شیطنتهای پسرش که میشود به پهنای صورت میخندد مشخص است که امیر شیطنتهایی کرده و دل مادر حسابی از دست او پر است اما باز هم تنها یک جمله میگوید:« مثل همه بچهها او هم شیطنت کرده است» با آنکه امیر پسر جوانی است و در کانون کار ترجمه انجام میدهد، اما مادرش باز هم نگرانش است و هنگامی که بیرون میرود دغدغهاش را دارد.
بانو شفعیی علاوه بر امیر یک دختر هم دارد که 5سال از امیر کوچکتر است. ارتباط مادر دختری هم بسیار قوی است آنها با هم تلویزیون میبینند و دختر با حوصله زیاد برای مادر توضیح میدهد. امیر میگوید: «مادر و پدرم از ترجمههایی که میشود چندان رضایت ندارند و با آنها ارتباط برقرار نمیکنند به عبارتی متوجه نمیشوند که مترجم چه میگوید.»